گلِ فکه

وبلاگ شخصی "بنده"

گلِ فکه

وبلاگ شخصی "بنده"

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ب.ظ

فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : 

یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!

شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .

پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!

بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :
به آسمان رود و کار آفتاب کند




پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :
به آسمان رود و کار آفتاب کند

فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .

http://goonagoon-groups.com/


مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟

گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .

هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .

آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . 

چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟

راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . 

طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ 

راجه گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .

راجه سجده شکر کرد و خواند :

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند


  • بی نشان

نظرات  (۴)

سلام
عالی بود. بسی فیض بردیم...
از این چیام بلدی تو..؟


پاسخ:
سلام
تو نه شما
رئیس
با زیر مجموعت خوب صحبت نمیکنی ها
احسنت برادر 
حقاً که لذت آسمانی بردم
باده بده ساقیا ، ولى ز خُم غدیر
چنگ بزن مطربا ، ولى به یاد امیر

تو نیز اى چرخ پیر ، بیا ز بالا به زیر
داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگیر

بلبل نطقم چنان ، قافیه پرداز شد
که زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد

محیط کون و مکان ، دایره ساز شد
سرور روحانیون هو العلى الکبیر

نسیم رحمت وزید ، دهر کهن شد جوان
نهال حکمت دمید ، پر ز گل و ارغوان

مسند حشمت رسید ، به خسرو خسروان
حجاب ظلمت درید ، ز آفتاب منیر

فاتح اقلیم جود ، به جاى خاتم نشست
یا به سپهر وجود ، نیر اعظم نشست
یا به محیط شهود ، مرکز عالم نشست

روى حسود عنود ، سیاه شد مثل قیر
صاحب دیوان عشق ، زیب و شرافت گرفت
گلشن خندان عشق ، حُسن و لطافت گرفت
نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثیر

به هر که مولا منم ، على است مولاى او
نسخه اسما منم ، على ست طغراى او
یوسف کنعان عشق ، بنده رخسار اوست
خضر بیابان عشق ، تشنه گفتار اوست
کیست سلیمان عشق ، بردر جاهش فقیر
اى به فروغ جمال ، آینه ذو الجلال
« مفتقر » خوش مقال ، مانده به وصف تو لال
گر چه بُراق خیال ، در تو ندارد مجال
ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزی
آیت الله محمد حسین کمپانى
پاسخ:
یا علی مدد

خواهم ای دل محو دیدارت کنم    جلوه گاه روی دلدارت کنم

واله آن ماه رخسارت کنم     بسته آن زلف طرارت کنم

در بلای عشق دلدارت کنم

تا شوی آواره از شهر و دیار    تا شوی بیگانه از خویش و تبار

بگسلی زنجیر عقل و اختیار     سر به صحرا پس نهی دیوانه وار

پایبند طره یارت کنم

دوش کز من گشت خالی جای من        آمد آن یکتا بت رعنای من

شد ز بعد لای من الای من          گفت که ای در عاشقی رسوای من

خواهم از هستی سبکبارت کنم

ساعتی در خود نگر تا کیستی    از کجاییی وز چه جایی چیستی

در جهان بهر چه عمری زیستی            جمع هستی را بزن بر نیستی

از حسابت تا خبر دارت کنم

آخر از خود یکقدم برتر گذار        این خیالات هبا از سر گذار

کام دنیا را به گاو و خر گذار          یک نماز از شوق چون جعفر گذار

تا به خلد عشق طیارت کنم

قصه کوته ،بنده شو در کوی من       تا به دل بینی چو موسی روی من

زنده گردی چون مسیح از بوی من        عاشقانه گر کنی رو سوی من

در مقام قرب احضارت کنم

من صراط مستقیمستم هله          هر چه جز من راههای باطله

یک نگاهم به ترا از صد چله        دل به من در اهدنا کن یکدله

تا براه راست پا دارت کنم

تا نه بیرونت برد دیو رجیم           ای برادر زین صراط مستقیم

زن به نام من همی بی ترس و بیم        دم ز بسم الله الرحمن الرحیم

تا که حفظ از شر اشرارت کنم

مظهر کل عجایب کیست من       مظهر سر غرائب کیست من

صاحب عون نوائب کیست من        در حقیقت ذات واجب کیست من

کژ مغژ تا راست رفتارت کنم

انبیا را در نبوت رهبرم         اولیا را در ولایت سرورم

مصطفی را ابن عم و یاورم         حیدرم من حیدرم من حیدرم

پاسخ:
به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی